وبلاگ رایگان دانلود فیلم و سریال رایگان ساخت وبلاگ رایگان
حذف در پنل کاربری [X]
✈★در امتدادكــ مهتاب ـوچه🧡☀️👤انتظار -

ابزار وبمستر

درهاي آسمان بسته نشده است.××

۲۶ دى ۱۴۰۳
۱۲:۱۳:۰۵
🧡مُحَمّّّّّّدعَلي💙🪁🪁🪁

درهاي آسمان بسته نشده است.

وقتي دلت تنگ است ولبانت پر از سكوت

وقتي هيچ اشتياقي درون حوضچه چشمانت

نيست ،وقتي سبوس زندگانيت در باد گم ميشود،

وقتي لهجه شيوايي هزاران به گوشت نميرسد

وقتي تنت از دست حرفها سرد است،وقتي هيچ كس

تو را نازنين خطاب نمي كند،درهاي آسمان كه بسته نيست.

دستانت را به سوي رنگين كمان ها بلند كن ،چون هميشه

يكي هست كه تو را از پس ابرهاي تيره وشايد زلال،

«نازنين» صدا كند!

پند استاد

استادي با شاگرد خود از ميان جنگلي مي گذشت.استاد به شاگرد

جوان دستور داد نهال نورسته وتازه بارآمده اي را از زمين بركند.

جوان دست انداخت وبه راحتي آن را از ريشه خارج كرد واستاد

دستور كاشت دوباره آن را دادوپس از چند قدمي كه گذشتند،

به درخت بزرگي رسيدند كه شاخه هاي فراواني داشت .استاد گفت:

«اين درخت را از جاي بركن.»جوان هرچه كوشيد نتوانست .

استاد گفت:«بدان كه تخم زشتي ها مثل كينه ،حسد وهرگناه ديگر

هنگامي كه در دل اثر گذاشت مانند اين نهال نورسته است كه به راحتي

ميتوان ريشه آن را در خود بركني،ولي اگر آن را واگذاري بزرگ ومحكم

شود وهمچون آن درخت در اعماق جانت ريشه زند پس هرگز نمي تواني

 آنرا بركني واز خود دور سازي.



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

چهار سخني كه زاهد را تكان داد!

۲۶ دى ۱۴۰۳
۱۲:۱۳:۰۴
🧡مُحَمّّّّّّدعَلي💙🪁🪁🪁

زاهدي گويد:جواب چهار نفر مرا سخت تكان داد. اول مرد فاسدي از كنار

من گذشت ومن گوشه لباسم را جمع كردم تا به او نخورد.او گفت اي شيخ

خدا مي داند كه فردا حال ما چه خواهد بود!

دوم مسني ديدم كه..... افتان وخيزان راه مي رفت به او گفتم قدم ثابت بردار

تانيفتي.گفت تو با اين همه ادعا قدم ثابت كرده اي؟

سوم كودكي ديدم كه چراغي در دست داشت گفتم اين روشنايي را از كجا

آورده اي؟كودك چراغ را فوت كرد وآن را خاموش ساخت وگفت: تو كه

شيخ شهري بگو كه اين روشنايي كجا رفت؟

چهارم زني بسيار زيبا كه در حال خشم از شوهرش شكايت ميكرد.گفتم

اول رويت را بپوشان بعد با من حرف بزن.گفت من كه غرق خواهش

دنيا هستم چنان از خود بيخود شده ام كه از خود خبرم نيست تو چگونه

غرق محبت خالقي كه از نگاهي بيم داري؟



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

بزرگترين افتخار

۲۶ دى ۱۴۰۳
۱۲:۱۳:۰۴
🧡مُحَمّّّّّّدعَلي💙🪁🪁🪁
پسركوچولو به مادر خود گفت:مادر داري به كجامي روي؟

مادر گفت:عزيزم بازيگري معروف كه از محبوبيت زيادي

برخوردار است به شهر ما آمده است.اين طلايي ترين

فرصتي است كه مي توانم او را ببينم وبا او حرف بزنم،

خيلي زود برمي گردم.اگر او وقت آن را داشته باشد كه با

من حرف بزند چه محشري مي شود.ودر حالي كه لبخندي

حاكي از شادي به لب داشت با فرزندش خداحافظي كرد...

حدود نيم ساعت بعد مادرش با عصبانيت به خانه برگشت.

پسر به مادرش گفت:مادر چرا چهره ي پريشاني داري؟

آيا بازيگر محبوبت را ملاقات كردي؟

مادر بالحني از خستگي وعصبانيت گفت:من وجمعيت بسيار

زيادي از مردم بسيار منتظر مانديم اما به ما خبررساندند

كه او نيم ساعت است كه اين شهر را ترك كرده است.اي كاش

خدا شهرت ومحبوبيتي را كه به اين بازيگر داده است به ما

داده بود...كودك پس از شنيدن حرفهاي مادر به اتاق خود رفت

ولباس هاي خود را بيرون آوردوگفت: مادر آماده شو با هم به جايي

برويم.من مي توانم اين آرزوي تو را برآورده كنم...اما مادر اعتنايي

نكرد وگفت:اين شوخي ها چيست او بيش از نيم ساعت است كه اين

شهر را ترك كرده است.حرف هاي تو چه معني اي مي دهد؟

پسر ملتمسانه گفت:مادر خواهش مي كنم به من اعتماد كن،فقط

با من بيا...مادر نيز عليرغم ميل باطني خود درخواست فرزند خود راپذيرفت

زيرا او را بسيار دوست مي داشت.بنابراين آن دو به بيرون از خانه رفتند.

پس از چندي قدم زدن پسر به مادرش گفت :رسيديم.

در حالي كه به كليساي بزرگ شهر اشاره مي كرد.مادر كه از اين كار

فرزند ش بسيار دلخور شده بود.باصدايي پراز خشم گفت:من به تو گفتم

كه الان وقت شوخي نيست.اين رفتار تو اصلا درست نبود...

كودك جواب داد:مادر تو در سخنان خود دقيقا اين جمله را گفتي كه اي كاش

خدا شهرتي ومحبوبيتي را كه به اين بازيگر داده است به ما داده بود.پس

آيا افتخاري از اين بزرگتر است كه با كسي كه اين شهرت ومحبوبيت را داده

است نه آن كسي كه آن را دريافت كرده است حرف بزني؟

آيا سخن گفتن با خدا لذت بخش تر از آن نيست كه با آن بازيگر محبوب حرف بزني؟

وقتي خدا هميشه در دسترس ماست پس چه نياز به بنده ي خدا .مادر هيچ نگفت

وخاموش ماند.



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

سحرگاه در قم

۲۶ دى ۱۴۰۳
۱۲:۱۳:۰۳
🧡مُحَمّّّّّّدعَلي💙🪁🪁🪁

نزديك صبح ،اتوبوس به قم رسيد .مادربزرگ ،علي ومريم

را از خواب بيدار كرد تا شهر قم را تماشا كنند.

وقتي چشم مريم به گنبد وگلدسته هاي زيباي حرم افتاد

،از مادرش پرسيد «مادر جان ،اين جا زيارتگاه كيست؟»

طاهره خانم گفت:دخترم اين جا مزار حضرت معصومه (ع)

است.حضرت معصومه ،خواهر حضرت امام رضا(ع) ويكي

از زنان بزرگوار وپرهيزگار اسلام است.مردم  از همه جا

براي زيارت مزار اين بانوي ارجمند به قم مي آيند.

قم بيش از يك ميليون نفر جمعيت دارد وآب وهواي آن

گرم وخشك است.

شهر قم در نظر مردم ايران وساير مسلمانان اهميت بسيار

دارد.در اين شهر،مدرسه هاي بزرگ ديني وجود دارد كه در

آن طلبه ها درس مي خوانند.امام خميني هم در همين شهر

به طلبه ها درس دين واخلاق مي آموختند.

در سال 1341 روحانيون ومردم قم به پيروي از امام خميني با

شاه ستمگر مبارزه كردند وانقلاب اسلامي از شهر قم آغاز شد

به همين علت قم را شهر «خون وقيام» نيز مي نامند.

سحرگاه بود.سپيده ي سحر هوا را اندكي روشن كرده بود.صداي

اذان صبح از همه جا به گوش مي رسيد.مادربزرگ زير لب دعا

مي خواند.اتوبوس در بيرون شهر قم،در كنار يك مهمان پذير توقف

كرد ومسافران نماز صبح خواندند.مدتي بعد بچه ها خورشيد

را كه آرام آرام طلوع ميكرد به هم نشان دادند.

پدر گفت:بچه ها به جايي كه خورشيد طلوع مي كند مشرق

وبه جايي كه غروب مي كند مغرب مي گويند.سپس دست راست

علي را به سمت مشرق ودست چپ او را به سمت مغرب گرفت

وگفت:«پسرم حالا روبروي تو سمت شمال وپشت سر تو سمت

جنوب است.»

وقتي اتوبوس دوباره حركت كرد،بچه ها از شيشه ي ماشين به

بيابان نگاه مي كردند.



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

شايد نياز امروز تو باشد!

۲۶ دى ۱۴۰۳
۱۲:۱۳:۰۳
🧡مُحَمّّّّّّدعَلي💙🪁🪁🪁

&در لحظه پريشاني به خدا پناه ببر كه او امن ترين پناهگاه است.

& در لحظه دلتنگي ،با معبود خود راز ونياز كن. او داناي اسرار

نهان ومحرم رازهاست.

&آخرين حرف:هميشه ودر هر حال پروردگار را با صداي آرام

وبا احترام بخوان.

&او قدرت وظرفيت انجام هركاري رو داره.

&خداوند تو را عاشقانه وبدون هيچ قيد وبندي دوست داره،

وهيچ چيز نمي تونه از شدت اين عشق بكاهد.

&او در لحظه هاي خواب وبيداري ،اضطراب وآرامش ،كار وتفريح

وخلاصه در هر موقعيت وشرايطي مراقب تو ولطفش شامل

حال توست.

&به معبود بينديش ،ايمانت رو محكم كن واز او آمرزش بخواه.

&همه چيز درست ميشه،همه چيز...همه چيز

&قلبت را خالي نگه دار ،اگر  هم روز ي خواستي كسي رو

در قلبت جا بدي سعي كن فقط يك نفر باشه بهش بگوكه:

تو رو بيشتر از خودم وكمتر از خدا دوست دارم!چون....به خدا....»

«ايمان واعتقاد» دارم وبه تو«احتياج ونياز»

&اين پندها شايد نياز امروز تو باشد...

نكته:

هرچه روح به خدا نزديكتر باشد،آشفتگي اش كمتر است

زيرا نزديك ترين نقطه به مركز دايره ،كمترين تكان را دارد.

 



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

نوروز

۲۶ دى ۱۴۰۳
۱۲:۱۳:۰۳
🧡مُحَمّّّّّّدعَلي💙🪁🪁🪁

نوروز كه قرن هاي دراز است بر همه ي جشن هاي جهان فخر

مي فروشد.جشن جهان وروز شادماني زمين ،آسمان وآفتاب

است.جوش شكفتن ها وشور زادن ها وسرشار از هيجان

هرآغاز كه گفته اند:نوروز نخستين روز آفرينش است.....»

چه افسانه زيبايي ،زيباتر از واقعيت .راستي مگر هركسي

احساس نمي كند كه نخستين روز بهار،گويي نخستين  روز

آفرينش است.

سبزه ها روييدن،شكوفه ها سرزدن وجوانه ها شكفتن آغاز

مي كنند.بي شك عشق در اين روزها سرزده ونخستين بار

آفتاب در نخستين نوروز طلوع كرده وزمان با وي آغاز شده است.

با پيام دلكش«نوروزتان پيروز باد»

باسرود تازه«هرروزتان نوروز باد»

شهر سرشار است از لبخند،از گل،از اميد

تا جهان باقي ست اين آئين جهان افروز باد

                                                    «فريدون مشيري»



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

پروردگارا ،تو را شكر ميكنم.....

۲۶ دى ۱۴۰۳
۱۲:۱۳:۰۲
🧡مُحَمّّّّّّدعَلي💙🪁🪁🪁

پروردگارا تو را شكر ميكنم

براي همه نعمت ها......

براي تمام روزهاي آفتابي وبراي روزهاي غمگين ابري

براي سلامتي وبيماري

براي غم وشادي ها،تو را شكر مي گويم.

براي تمام چيزهايي كه  مدتي به من قرض دادي

وباز پس گرفتي،تو را شكر مي گويم.

براي مشكلاتم،براي ترديدها وشك هايم

زيرا همه ي اينها مرا به تو نزديك تر مي كند.

پروردگارا،همان را مي خواهم كه تو برايم مي خواهي.

پرورگارا،تو را شكر مي كنم

براي بودنت ،براي آرامشي كه به من دادي ،

براي اين كه هرگاه صدايت زدم، تمام توجهت به من بود.

پروردگارا،تو را شكر مي كنم.

براي غروب هاي آرام وشب هاي تاريك وطولاني.

خدايا شكرت مي كنم براي تمام لبخندهاي محبت بار،

دستان ياري رسان.براي همه ي چيزهاي شگفت انگيزي

كه دريافت كردم.

پروردگارا،از تو مي خواهم آن قدر به من ايمان عطا كني

تا در هر آنچه بر سر راهم قرار مي دهي تو را ببينم

وخواستت را.

آن قدر اميد وشجاعت به من عطا كن تا نااميد نشوم. خدايا

براي تو حركت مي كنم وتمام سعي خود را به كار مي گيرم

هدفند وپرشور گام بردارم وفردا را به تو مي سپارم.



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

ياد كودكي .....

۲۶ دى ۱۴۰۳
۱۲:۱۳:۰۲
🧡مُحَمّّّّّّدعَلي💙🪁🪁🪁

اولين روز دبستان باز گرد

كودكي ها،شاد وخندان بازگرد

باز گرد اي خاطرات كودكي

برسوار اسب هاي چوبكي

خاطرات كودكي زيباترند

يادگاران كهن ماناترند

درس هاي سال اول ساده بود

آب را بابا به سارا داده بود

درس پندآموز روباه وخروس

روبه مكار و دزد وچاپلوس

روز مهماني كوكب خانم است

سفره پر از نان وگندم است

كاكلي گنجشككي باهوش بود

فيل ناداني برايش موش بود

باوجود سوز وسرماي شديد

ريزعلي پيراهنش را مي دريد

تا درون نيمكت جا مي شديم

ما پراز تصميم كبري مي شديم

پاكن هايي زپاكي داشتيم

يك تراش سرخ لاكي داشتيم

كيف مان چفتي به رنگ زرد داشت

دوشمان از حلقه هايش درد داشت

گرمي دستانمان از آه بود!

برگ دفترها به رنگ كاه بود

مانده در گوشم صدايي چون تگرگ

خش خش جاروي بابا روي برگ

همكلاسي هاي من يادم كنيد

بازهم در كوچه فريادم كنيد

كاش هرگز زنگ تفريحي نبود

كاش ميشد باز كوچك ميشديم

ياد آن آموزگار ساده پوش

ياد آن گچ ها كه بودش روي دوش

اي معلم نام وهم يادت به خير

ياد درس آب وبابايت به خير

اي دبستاني ترين احساس من

باز گرد اين مشق ما را خط بزن!



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

كاميون حمل زباله

۲۶ دى ۱۴۰۳
۱۲:۱۳:۰۱
🧡مُحَمّّّّّّدعَلي💙🪁🪁🪁

روزي من سوار يك تاكسي شدم.ما داشتيم در خط عبوري

صحيح رانندگي مي كرديم كه ناگهان يك ماشين درست در

جلوي ما از جاي پارك بيرون پريد.راننده تاكسي ام محكم

ترمز گرفت.ماشين سر خورد.ودقيقا به فاصله چند سانتي متر

از ماشين ديگر متوقف شد!

لبخند

راننده ماشين ديگر سرش را ناگهان برگرداند وشروع كرد به

فرياد زدن.اما راننده تاكسي ام لبخند زد وبراي آن شخص دست

تكان داد.و منظورم اين است كه او واقعا دوستانه برخورد كرد.

بنابراين پرسيدم:«چرا شما تنها آن رفتار را كرديد؟

آن شخص نزديك بود ماشين تان را از بين ببرد وما ر ا به بيمارستان

بفرستد!» در آن هنگام بود كه راننده تاكسي ام درسي را به من داد

كه اينك آن را مي گويم:«قانون كاميون حمل زباله.» او توضيح داد

كه بسياري از افراد مانند كاميون هاي حمل زباله هستند.

آنها سرشار از آشغال، ناكامي، خشم ونا اميدي در اطراف مي گردند.

وقتي آشغال در اعماق وجودشان تلنبار ميشود،آنها به جايي احتياج

دارن تا آن را تخليه كنند وگاهي اوقات روي شما خالي مي كنند.

به خودتان نگيريد. فقط لبخند بزنيد،دست تكان بدهيد، برايشان

آرزوي خير بكنيد وبرويد.

آشغال هاي آنها را نگيريد تا به افراد ديگري در سركار، در منزل يا توي

خيابان ها پخش كنيد.

حرف آخر اين است كه افراد موفق اجازه نمي دهند كه كاميون هاي

آشغال روزشان را بگيرند وخراب كنند.

زندگي خيلي كوتاه است كه صبح با تاسف برخيزيد،......«افرادي كه با

شما خوب رفتار مي كنند دوست داشته باشيد وبراي آنهايي كه رفتار

مناسبي ندارند دعا كنيد.»  

                                  _دكتر علي شريعتي_



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]

راز

۲۶ دى ۱۴۰۳
۱۲:۱۳:۰۱
🧡مُحَمّّّّّّدعَلي💙🪁🪁🪁

هم دعا كن گره از كار تو بگشايد عشق

هم دعا كن گره تازه نيفزايد عشق

قايقي در طلب موج به دريا زد ورفت

بايد از مرگ نترسيد،اگر بايد عشق

عاقبت راز دلم را به لبانش گفتم

شايد اين بوسه به نفرت برسد،شايد عشق

شمع روشن شد وپروانه به آتش پيوست

مي توان سوخت اگر امر بفرمايد عشق

پيله رنج من ابريشم پيراهن شد

شمع حق داشت،به پروانه نمي آيد عشق

                                فاضل نظري

               ------------------------------------------------------------------------

                     ----------------------------------------------------------------        

                          -----------------------------------------------------

خاطره

با گريه هاي يكريز

  يكريز

مثل ثانيه هاي گريز

با روزهاي ريخته

در پاي باد

با هفته هاي رفته

با فصل هاي سوخته

با سال هاي سخت

رفتيم و

سوختيم و

فرو ريختيم

با اعتماد خاطره اي در ياد

اما

آن اتفاق نيفتاد

                   قيصر امين پور         

اين هم يكي ديگر از نمونه هاي شعر نو شاعر بهترين ها قيصر امين پور روحش شاد 

       

                                



موضوعات مرتبط:
برچسب‌ها: ،
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
👆👆سيف الله شيعه زاده 💫اللًّهُـ‗__‗ـمَ صَّـ‗__‗ـلِ عَـ‗__‗ـلَى مُحَمَّـ‗__‗ـدٍ وَ آلِ مُحَمَّـ‗__‗ـَد🌻 و عَجِّـ‗__‗ـلّ فَّرَجَهُـ‗__‗ـم بـِسْمِ اللهِ الرَحْمـטּ ِ الرَحـِيمـْ ◊ "وَ إِטּ يَكَادُ الَّذِينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصَارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَيَقُولُوטּَ إِنَّهُ لَمَجْنُوטּٌ وَمَا هُوَ إِلَّا ذِكْرٌ لِّلْعَالَمِينَ" 🌳🌳🌳🌳🌳🌳 ❤️🌴💙●● 🧡❤ ❤🧡●●🌴❤️ 💠 اَللّهُمَّ💠 💠 كُنْ لِوَلِيِّكَ💠 💠 الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ💠 💠 صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلي آبائِهِ💠 💠 في هذِهِ السّاعَه وَفي كُلِّ ساعة💠 💠 وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِداً وَناصِراً وَدَليلاً💠 💠 وَعَيْناً حَتّي تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ💠 💠 طَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها💠 💠 طَويلا💠 💠 اللهم عجل لوليڪ الفرج💠 تلگرام....ℳ......bagheri6298❤️ 🧡 🧡 🧡 پشت ديوارها ماه مي گريزد و در امتداد كوچه مهتاب نمايان مي شود چراغ آسمان در كوچه پس كوچه هاي شعر روشن است واژه ها گلوله هاي برفي را مي رقصانند نت موسيقي شب را مي شنوم دايره نت ها دور ماه حلقه مي زند و زمين عروس مي شود نسترن دانش پژوه 🩵 ايتا✍️ bagheri6298q@ ايتا☕️☕️☕️☕️☕️
نام و نام خانوادگی :
ایمیل:
عنوان پیغام:
پیغام :
تمامی حقوق این وب سایت متعلق به ✈★در امتدادكــ مهتاب ـوچه🧡☀️👤انتظار است. || طراح قالب avazak.ir