عقاب ها..
عقاب ها!!!!
روزی،بر فراز چراگاهی بزرگ ،گوسفندی با بره اش در حال چرا کردن بودند.عقابی بالای سر این دو چرخ می زد وبا چشمانی پراز گرسنگی گوسفند وبره اش را برانداز می کردو می خواست به پایین بیاید وشکارش رابگیرد.اما در همین حین عقاب دیگری در آسمان پدیدار شدو بر بالای سر گوسفند وبره به پرواز در آمد.هنگامی که این دو رقیب همدیگر را دیدند با فریادهای خشم آلودجنگی تمام عیاررا آغاز کردند.گوسفند نگاهی به بالای سر خود انداخت وشگفت زده شد.سپس به بره ی خود رو کرد وگفت:چه شگفت کودک من!این دوپرنده شکوهمند با هم نبرد می کنند تا از مقدار بیشتری از آسمان بهره مند شوند!آیا وسعت این فضای بیکرانه برای هردوی اینها کافی نیست؟بره ی کوچک من!ای کاش هرچه زودتربین برادران بالدار صلح و دوستی برقرار باشد!وبره در حالی که معصومانه به آن دوعقاب می نگریست این آرزو را در قلب کوچک خود تکرار کرد.بی آنکه بداندنبرد آنها بر سر شکار اوست......
۳
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]