یاد کودکی .....
اولین روز دبستان باز گرد
کودکی ها،شاد وخندان بازگرد
باز گرد ای خاطرات کودکی
برسوار اسب های چوبکی
خاطرات کودکی زیباترند
یادگاران کهن ماناترند
درس های سال اول ساده بود
آب را بابا به سارا داده بود
درس پندآموز روباه وخروس
روبه مکار و دزد وچاپلوس
روز مهمانی کوکب خانم است
سفره پر از نان وگندم است
کاکلی گنجشککی باهوش بود
فیل نادانی برایش موش بود
باوجود سوز وسرمای شدید
ریزعلی پیراهنش را می درید
تا درون نیمکت جا می شدیم
ما پراز تصمیم کبری می شدیم
پاکن هایی زپاکی داشتیم
یک تراش سرخ لاکی داشتیم
کیف مان چفتی به رنگ زرد داشت
دوشمان از حلقه هایش درد داشت
گرمی دستانمان از آه بود!
برگ دفترها به رنگ کاه بود
مانده در گوشم صدایی چون تگرگ
خش خش جاروی بابا روی برگ
همکلاسی های من یادم کنید
بازهم در کوچه فریادم کنید
کاش هرگز زنگ تفریحی نبود
کاش میشد باز کوچک میشدیم
یاد آن آموزگار ساده پوش
یاد آن گچ ها که بودش روی دوش
ای معلم نام وهم یادت به خیر
یاد درس آب وبابایت به خیر
ای دبستانی ترین احساس من
باز گرد این مشق ما را خط بزن!
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]