چهار سخنی که زاهد را تکان داد!
۲۶ دی ۱۴۰۳
۱۲:۱۳:۰۴
نظرات (0)
زاهدی گوید:جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد. اول مرد فاسدی از کنار
من گذشت ومن گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد.او گفت ای شیخ
خدا می داند که فردا حال ما چه خواهد بود!
دوم مسنی دیدم که..... افتان وخیزان راه می رفت به او گفتم قدم ثابت بردار
تانیفتی.گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟
سوم کودکی دیدم که چراغی در دست داشت گفتم این روشنایی را از کجا
آورده ای؟کودک چراغ را فوت کرد وآن را خاموش ساخت وگفت: تو که
شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟
چهارم زنی بسیار زیبا که در حال خشم از شوهرش شکایت میکرد.گفتم
اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن.گفت من که غرق خواهش
دنیا هستم چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست تو چگونه
غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]