ای که امکان بهاری ا^..^ا
۲۶ دی ۱۴۰۳
۱۲:۱۳:۲۴
نظرات (0)
همزمان با صبح
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]
چشم خورشیدی تو
جهت پنجره را می کاود
دشت روشن شده از روشنی رخسارت
ابر بیداری در غربت ما می بارد
بال اگر ذوق پریدن دارد
صبح گر میل دمیدن دارد
باغ اگر سبزتر از سبز آمد
برکت آب زلالی است
که از چشم ترت می بارد
باغ بیدار است
باغبان با تپش قلب تو این مزرعه را
سرخ تر می کارد
بی گمان ماه کف دست تو را می بوسد
ورنه در سایه طولانی شب
شب چه وحشتناک است
ای که امکان بهار وآبی
بی اشارت دو چشم تو
زمین می پوسد
تو چنان که بهار
از دم گرم تو برمی خیزد
* سلمان هراتی*
سکوت جای تعجبی ندارد،این تنها....
دو دست خسته من رو به توست بیا.
۲۰۸
*:هیچ دقت کردی ،در حالی که خدا می تونه ،
مچمون رو بگیره،دستمون رو می گیره؟
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]