زندگی"
آسمان ،آبی تر
آب،آبی تر
من در ایوانم،رعنا سرحوض
رخت می شوید رعنا
برگها می ریزد
مادرم صبحی می گفت:
موسم دلگیری ست
من به او گفتم: زندگانی سیبی است
گاز باید زد با پوست
زن همسایه در پنجره اش
تور می بافد
می خواند با خود
من«ودا»می خوانم،گاهی نیز
طرح می ریزم سنگی،مرغی،ابری
آفتابی یکدست
تازه لادنها سربر زده اند
سارها آمده اند
من اناری را می کنم دانه
به دل می گویم:
خوب بود این مردم
دانه های دلشان پیدا بود
می پرد در چشمم آب انار
اشک می ریزد
مادرم می خندد
رعنا هم
سهراب سپهری
*شاید این شعر را خوانده باشید ولی نمی دونم چه حسی مجبورم
کرد آپش کنم شاید اون مهربونی ها ی قدیم تو خونه های قدیمی..
دانه کردن انار،سرحوض نشستن ورخت شستن،ریختن برگ تو حوض
چقدر دوست داشتنی بودی سهراب"
*یکی از نمونه های شعر نو"
*صبح اتفاق آرامیست فقط گنجشک ها آن را شلوغ می کنند.
۱۹۶
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]