آسمانی بودن سخت نیست"
مهربان،وقتی که خورشید به پیشواز شب می رود
وکوچه از صدای پای آخرین عابرخالی می شود،
تو را باتمام خاطراتم در میان کوچه های تاریک شهر
تنها می گذارم.
ای باعث شکوفایی من ،می روم تا با غم غریبی خویش
غم غربت رااز جداره های دل عاشق بزدایم.
بدان که نبض خاطراتم به یاد تو می تپد.
شاید دریاها خشک شوند ویا طوفان ها از حرکت بایستند،
شاید خورشید دیگر طلوع نکند،ولی عشق ودوستی
هیچگاه به دست فراموشی سپرده نمی شود.کاش آسمان
حرف کویر را می فهمید وبه حالش گریه می کرد،
کاش واژه حقیقت آنقدر با دلها صمیمی بود که برای بیانش
نیاز به شهامت نبود،کاش دلها آنقدر صاف بود که دعاها
قبل از پایین آمدن دست ها مستجاب میشد.کاش مرگ معنی
عاطفه را می فهمید.کاش میشد کسی برای احساس، مبلغی
تعیین نمی کرد وعشق را به همه می آموخت.کاش میشد
الفبای درد رانوشت،کاش میشد مثل درختان باتمام وجود
دست ها را به سوی خدا دراز کرد واز خدا خواست که
همه انسانهای زمین خوشبخت باشند.
یک لحظه ترنم
باران باش تا بی دریغ بباری
برسنگ ها که باآرزوی دیدنت
سالها سکوت کرده اند
تا بی دریغ بباری
برگیاهان که بی گناه متولد می شوند.
*۱۹۱ داروی خشم خاموشی است...سقراط
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]