هدیه ای برای پدر
سالها پیش مرد فقیری همراه همسر ودختر 3ساله اش در خانه ای کوچک
ومحقرزندگی می کرد،شب کریسمس نزدیک بود ودخترک در فکر تهیه
هدیه ای برای پدرش بود.یک روز پدر با درخت کریسمس کوچکی به خانه
آمد.دخترک با دیدن درخت بسیار خوشحال شد اما باید دست به کار می شد
چون برای تهیه هدیه بسیار دیر شده بود،او کاغذ کادو طلایی رنگ را برداشت
تا جعبه ای درست کند.
پدر با دیدن تکه های کاغذ بسیار عصبانی شد و او را به خاطر هدر دادن
کاغذ کادو طلایی تنبیه کرد.صبح روز بعد دختر کوچولو هدیه ای برای پدرش
آورد وگفت:پدر این برای شماست.جعبه ای که با همان کاغذ کادو درست شده بود.
پدر از رفتار تند خود خجالت کشید جعبه را باز کرد وبا جعبه خالی روبرو شد
دوباره عصبانی شد ودر حالی که فریاد می زد گفت:نمی دانی نباید به کسی جعبه
خالی هدیه بدهی؟دختر کوچولو در حالی که اشک می ریخت به پدرش نگاه کرد و
گفت:پدر جان،این جعبه اصلا خالی نیست من آن را پر از بوسه کردم،همه آن ها
برای توست.پدر بی صدا در هم شکست در حالی که چشمهایش از اشک پر بود
دختر کوچکش را در آغوش گرفت واز او معذرت خواست.
مدت کوتاهی از این ماجرا گذشت دخترک در تصادفی کشته شد از آن به بعد
پدر هروقت دلتنگ می شد ویا ناامید ودلسرد می شد یک بوسه خیالی را از جعبه
بیرون می آورد وبه یاد عشق دخترش می افتاد.
هفت راز خوشبختی از کوروش:
متنفر مباش،عصبانی نشو،ساده زندگی کن،کم توقع باش ،همیشه
لبخند بزن،زیاد ببخش ،یک دوست خوب داشته باش!
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]