اگر به دنبال یک...
اگر به دنبال رنگین کمان می گردی اما رنگ ها درد را
برایت به ارمغان می آورند،
اگر دنیایت تغییری نمی کند وهیچ پایانی در نظرت وجود ندارد،
اگر در جستجوی آفتابی اما تنها شب را می بینی،
اگر تمام اطرافیانت لبخند می زنند ولی تنها کاری که تو
می توانی بکنی اخم کردن است،
اگر از همه اینها وقتی زندگی تو را به پایین می کشد خسته شده ای،
در آن هنگام از پشت قطرات اشکت به عجایب این زمین نگاه کن،
به زیبایی یک گل که همچون مخملیست در دستت،
هوای اطرافت وبوی خرمن علف های تازه را استشمام کن،
بچه های شاد در پارک ،بی گناهی بازی آنها را ببین
تصور کن همراه پروانه ای در هوا معلقی ومیان درختان به این
سو وآنسو می پری،زمزمه های دریا یا گرمای نسیم تابستانی
را به یاد آور.
به طعم تکه شیرینی فکر کن هنگامی که روی زبانت آب میشود،
یا نغمه پرندگان صبحگاهی هنگامی که با آوازشان به هر صبح سلام
می کنند،به یاد بیاور سخنان زیبایی که در آغوش مادرت گفتی
نرمی نوازشش را احساس کن هنگامی که به آرامی بر صورتت بوسه
می زند،خوبی های درونت را جستجو کن،ابرها را از آسمان زندگیت دور کن.
به زیر پایت نگاه نکن،سرت را بالا بگیر.فکر نکن زندگی چه چیزهایی به تو
بدهکار است،به چیزهایی بیندیش که تو باید به او بدهی.
فردا را فراموش کن آنگاه می توانی زندگی را شروع کنی.
بنابراین روزگاری را که در آن زندگی میکنی با هدایایی که می توانی
ببخشی متبرک ساز.به جریان زندگی بی اعتنایی مکن بلکه به آرامی با
آن همراه شو.
فقط یک نکته:
از زرتشت پرسیدند،زندگی خود را بر چند اصل استوار کردی،
گفت:ا-دانستم کار مرا دیگری انجام نمی دهد پس تلاش کردم
2-دانستم که مرا خدا می بیند ،پس حیا کردم
3-دانستم رزق مرا دیگری نمی خورد ،پس آرام شدم.
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]