دردواره ها
دردهای من
جامه نیستند تا زتن در آورم
چامه وچکامه نیستند
تا به رشته سخن بر آورم
نعره نیستند
تا ز نای جان بر آورم
دردهای من نگفتنی
دردهای من نهفتنی است
دردهای من
گرچه مثل دردهای این زمانه نیست
درد مردم زمانه است
مردمی که چین پوستینشان
مردمی که رنگ روی آستینشان
مردمی که نامهایشان
جلد کهنه شناسنامه هایشان
درد می کند
من ولی تمام استخوان بودنم
لحظه های ساده سرودنم
درد می کند انحنای روح من
شانه های خسته غرور من
تکیه گاه بی پناهی دلم،
شکسته است
کتف گریه های بی بهانه ام
بازوان حس شاعرانه ام
زخم خورده است
دردهای پوستی کجا؟
درد دوستی کجا؟
این سماجت عجیب
پافشاری شگفت دردهاست
دردهای آشنا
دردهای بومی غریب
دردهای خانگی
دردهای کهنه لجوج
اولین قلم
حرف حرف درد را
در دلم نوشته است
خون درد را
با گلم سرشته است
پس چگونه سرنوشت ناگزیر خویش را
رها کنم؟
درد
رنگ وبوی غنچه دل است
پس چگونه من
رنگ وبوی غنچه را
زبرگ های تو به توی آن جدا کنم
دفتر مرا
دست درد می زند ورق
شعر تازه مرا
درد گفته است
درد هم شنفته است
پس در این میانه من
از چه حرف می زنم؟
درد،حرف نیست
درد،نام دیگر من است
من چگونه خویش را صدا کنم؟
«قیصر امین پور»
یکی از بهترین نمونه های شعر نو است که مرحوم قیصر امین پور خوب درد زمانه
وجامعه دوره خودش را حس کرده وبعضی وقت ها دردهای خود ما هم هست
همیشه از خواندن شعرهای قیصر چنان شاد میشم ولی از فقدان چنین شاعر
بزرگی واقعا اندوهگین وهمیشه از خدا برایش بهترین جایگاه در بهشت را آرزومندم.
روحش شاد.
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]