تکه ای که دوست نداری!؟
استاد صبح زود از مقابل مغازه نانوایی عبور می کرد. دید نانوا عمداَ
مقداری آرد جو را با آرد گندم مخلوط می کند تادر طول روز به مردم
به اسم نان گندم بفروشد وسود بیشتری بدست آورد.
استاد پرسید:«آیا دوست داری با آن بخش از وجودت که به تو دستور
این کار را دادوالآن مشغول انجام این کار است تمام عمر همنشین باشی!؟»
مرد نانوا با مسخرگی پاسخ داد:«من فقط برای مدتی این کار را انجام
خواهم داد وبعد که وضع مالی ام بهتر شد این کار را ترک می کنم ومثل
بقیه نانواها آدم درست وصادقی می شوم!؟»
استاد سری تکان داد وگفت:«متاسفم دوست من ! هر انسانی که کاری انجام
می دهد بخشی از وجودش می فهمد که او قادر به این کار هست.
این بخش همه عمر با انسان می آید ودر نگاه،چهره،رفتار،گفتار وصدای آدم
خودش را نشان می دهد. کم کم انسان های اطرافت هم می فهمند که چیزی
در وجودتو قادر به این کار است وبه خاطر آن از تو فاصله می گیرند.تو کم کم
تنها می شوی واین بخش که تو دیگر دوستش نخواهی داشت همچنان با تو
همراه خواهد شدونهایتاً وقتی همه را از دست دادی فقط این بخش از وجودت
یعنی بخشی که قادر به فریب ونیرنگ است با تو می ماند وتو مجبوری تمام عمر
با تکه ای که دوست نداری زندگی کنی وحتی در آن دنیا با همان تکه همراه شوی.
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]