خدایا بامن حرف بزن
۲۶ دی ۱۴۰۳
۱۲:۱۲:۴۷
نظرات (0)
مرد نجوا کرد؛خدایا با من حرف بزن.....پرنده شروع کرد به خواندن
اما مرد نشنید.مرد فریاد زدخدایا،با من حرف بزن!رعد برپهنای
آسمان غرید،اما مرد گوش نکرد.مرد به جستجوی خداپرداخت
وگفت:خدایا،به من اجازه بده تا تو راببینم.ستاره ها به روشنی
درخشیدند.اما مرد توجهی نکرد.مرد با فریاد گفت:خدایا به
من معجزه ای نشان بده.ویک زندگی تازه آغاز شد(موجودی متولد شد)
اما مرد پی نبرد.مرد به گریه افتاد واز روی ناامیدی فریاد زد:خدایا
مرا لمس کن واجازه بده بدانم که اینجا هستی پس خدا پایین آمد
ومرد را لمس کرداما مرد پروانه را از خود راندودور شد.
به خاطر داشته باش هرگزاز نعمات خدا وبرکاتش دوری نکن.شاید
برکات خدا به شکلی که انتظارش را نداری ،برتو ظاهر شود.
پس در اطرافت به دقت بنگر وبرکات خود را پاس دار.
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]