*پرواز*
سخن از ماندن نیست.... سخن از ماندن نیست
من وتو رهگذریم ..... راه طولانی وپرپیچ وخم است
همه باید برویم تا افق های وسیع
تا آنجه که محبت پیداست.
ضربه به ضربه ،قدم به قدم ای مسافر راهی وجود ندارد
راه با راه رفتن ساخته می شود اگر شما به پشت سرتان
نگاهی بیندازید تمام چیزی که خواهید دید ،علامت هایی
از افرادی هستند که روزی پاهایشان ،این راه را در نوردیده
است ای مسافر راهی وجود ندارد راه با راه رفتن ساخته میشود.
وقتی راه رفتن آموختی ؛دویدن بیاموز ودویدن که آموختی پروازرا
راه رفتن بیاموز،زیرا راه هایی که می روی،جزیی از مساحت تو می شود
وسرزمین هایی که می پیمایی،بر مساحت تو اضافه می کنند.
دویدن بیاموز،چون هرچیزرا که بخواهی دور است وهرقدر که زود باشی،دیر.
وپرواز را یاد بگیر ،برای این که از زمین جدا باشی،برای آنکه به اندازه
فاصله زمین تا آسمان گسترده شوی.
من راه رفتن را از سنگ آموختم ،دویدن را از یک کرم خاکی وپرواز را ازیک درخت.بادها از رفتن به من چیزی نگفتند،زیرا آنقدر در حرکت بودند که رفتن
را نمی شناختند!پلنگان دویدن را یادم ندادند،زیرا آنقدر دویده بودند که دویدن را
از یاد برده بودند.پرندگان نیز پرواز را به من نیاموختند،زیرا چنان در پرواز خود
غرق بودند که آن را به فراموشی سپرده بودند.
اما سنگی که درد سکون را کشیده بود،رفتن رامی شناخت و کرمی که در اشتیاق دویدن سوخته بود ،دویدن را می فهمید ودرختی که پاهایش در گل بود،از پرواز
بسیار می دانست.آنها از حسرت به درد رسیده بودند واز درد به اشتیاق واز اشتیاق
به معرفت.وقتی رفتن آموختی،دویدن بیاموز. ودویدن که آموختی،پرواز را،راه رفتن بیاموز،زیرا هرروز باید از خودت تا خدا گام برداری.
دویدن بیاموز ،زیرا چه بهترکه از خودت تا خدا بدوی.
وپرواز را یاد بگیر ،زیرا روزی از خودت تا خدا پر بزنی.
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]