بدشانس ترین
یه روز تصمیم گرفتم به خاطر مشکلم خودم را از بالای ساختمان پرت کنم پایین،
طبق دهم زوجی را دیدم که با هم زد وخورد می کردند.
طبقه نهم جوانی را دیدم که مثل همیشه تنها بود و گریه می کرد.
طبقه هشتم مردی را دیدم که نامزدش به او خیانت کرده بود.
طبقه هفتم دختری را دیدم که قرص های ضد افسردگی روزانه اش را می خورد.
طبقه ششم شخص بیکار را دیدم که هفت تا روزنامه خریده بود
و ناامیدانه دنبال کار می گشت.
طبقه پنجم مردی را دیدم که در غم از دست دادن همسرش می گریست.
طبقه چهارم بیماری را دیدم که از درد به خود می پیچید.
طبقه سوم پیر مردی را دیدم که امیدوارانه منتظر بود تا کسی زنگ خونه اش
را بزنه و به دیدنش بیاد.
طبقه دوم زنی همچنان غصه شوهر گمشده اش که از یکسال ونیم
پیش ناپدید شده بود می خورد.
قبل از این که خودم را از ساختمان پرتاب کنم فکر میکردم من بدشانس ترین
فرد دنیا هستم.الان می دونم که هر کسی مشکلات و نگرانی های خودش را دارد
بعد از این که تمام اینها را دیدم به این موضوع فکر کردم که من اونقدرها هم
بدبخت نبودم همه اون آدم هایی که دیدیم الان دارند به من نگاه می کنند
وحتما پیش خودشون فکر می کنند اونقدرها هم بدبخت نیستند.
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]