بازرگان وخدا
۲۶ دی ۱۴۰۳
۱۲:۱۲:۱۸
نظرات (0)
روزی بازرگان موفقی از مسافرت بازگشت ومتوجه شد خانه ومغازه اش
در غیاب او آتش گرفته وکالا های گران بهایش همه سوخته وخاکستر شده اند
وخسارت هنگفتی به او وارد آمده است فکر می کنید آن مرد چه کرد؟ خدا را
مقصر شمرد وملامت کرد؟ ویا اشک ریخت؟................
نه! او بالبخندی برلبان ونوری بر دیدگان سربه سوی آسمان بلند کرد وگفت:
خدایا !می خواهی که اکنون چه کنم ؟مرد تاجر پس از نابودی کسب پررونق
خود،تابلویی بر ویرانه های خانه ومغازه اش آویخت که روی آن نوشته بود:
مغازه ام سوخت! اما ایمانم نسوخته است! فردا شروع به کار خواهم کرد!!
[ بازدید : ] [ امتیاز : ]